مـُــدخـِـــ♥ـــر



بسم رب الشهدا

 

سال سوم دبیرستان بودم اعلام کردند که میخوان تقریبا(دقیق یادم نیست )فک کنم هجده تا شهید گمنام بیارن تو استان شهر به شهر میبردن تا همه از این این حال معنوی فیض ببرن :)

خب منم تازه به راه اومده بودم(تازه مذهبی شده بودم)اولین تجربم بودم که حالا شهیدی رو میدیدم 

شهدا رو صبح میاوردن که ماهم مدرسه بودیم مدیرم لطف کردن همه مدرسه رو بردن دیدار شهدا

لحظه ای که شهدا رو میاوردن حسی داشتم که هیچوقت تجربه نکرده بودم انگار تیکه هایی از قلبم بود که وقت گذر شهدا تک به تک مثل پازل کامل میکردن قلب و روحمو منم واقعا مثل یکی که بعد سالها عزیزاشو دیده میباریدم

روی تابوت شهدا سربند ها رو قیچی کرده بودن و ریخته بودن و به عنوان تبرکی میدادن به مردم

این وسط مدیرمون گفتن که تمام برگردین ولی هنوز شهدا بودن منو سه تا دیگه از دوستام اجازه گرفتیم و موندیم تا شهدا رفتن بعدش ما برگردیم مدرسه

به دوستام گفتم بچه ها من یه سربند یازهرا(س)کامل میخوام دوستام گفتن برو بگو به پاسدار هایی که کنار تابوت شهدا هستن تا بهت بدن

رفتم پیششون و گفتم اگه میشه یه سربند یازهرا(س)کامل بهم بدین گفتن نه نمیشه باید بقیه شهر ها هم بریم کم میاد(منم با یه بغض سنگین در حالی که اشکم میریخت دونه اشکام بزرگه )گفتم باشه و برگشتم بعدش بچه ها ناراحتی منو دیدن به یکی از مسولین سپاه گفته بودن که برن ازشون بگیرن برام اوشون گفته بودن اگه شد چشم(تو مدرسه خیلی گریه کردم خیلی)

همون موقع مسول خادم الشهدا (خواهرا)اومد پیشمون دیگه گفتن برنامه تمومه ما هم برگشتیم

بعدش پاسداره مسول خادم الشهدای خواهرا رو صدا زده بودن و گفته بودن بدین به همونی که اومده بود برا سربند یازهرا(س)

بعد به همون اقا که یکی از مسولین بودن هم یه سربند یاحسین (ع)داده بودن

بعد چند روز وقتی رسید دستم حسی داشتم که با هیچ چیز عوضش نمیکنم

پ ن:ببخشید اگه بد نوشتم

پ ن2:سربنده یا حسین(ع)رو من گرفتم اونیکی رو دادم به یکی از دوستام که سربند یازهرا(س)رو خواست(تف تو ریا)

پ ن 3:یکی از بهترین اتفاقای زندگیم بود نوشتم که همیشه بمونه


ه آسمان می نگرم .

خالی تر از همیشه است .

دیگر ستارگانش برایم جلوه ای ندارد و سوسوی آنها دلم را سرشار از شور و شعف نمی کند.

آسمانی غم گرفته ٬ آسمانی پر از هیچ .

اما نه . شهابی .

شهابی زیبا در حال عبور است .

اما نه عبور نمی کند انگار قصد عبور ندارد .

نور درخشانش دلم را روشن کرده .

گویی به من لبخند می زند .

این شهاب تویی

تویی که در آسمان زندگی ام درخشیدی و جاودانه ماندی و روشن بخش زندگی ام شدی .

و من .

به تو می اندیشم .

به تو ای بهتر از جانم ٬ به تو ای رفیق تنهایی ام ٬ به تو ای همدم شبهای تارم .

به تو .

به تو ای شهید

و تو را

تو را ای شهید با تمام وجود دوست می دارم .

شهید دفاع مقدس ابراهیم هادی

شهید مدافع حرم جهاد مغنیه


 heartهوالحقheart

شب ها من و آسمان روزهای نبودنت رامی شماریم یک ستاره-دوستاره. ستاره ها تمام می شود آسمان به خواب می رود! من اما شروع می کنم یک ماه-دوماه. اما مگر آسمان فقط یک ماه نداشت! پس چرانبودنت به پایان نرسید!! پس چرا نمی آیی درخشان ترین ستاره آسمانِ هستی؟

  • پ نوشت:عکس ومتن رو واقعا خیلی دوست دارم angel

 


یه زمانی کسی میرفت کربلا خیلی تو چشم بود ولی الان کسایی که جاموندن بیشتر تو چشمن یا اباعبدالله(ع) پایم که جامانده دلم را میفرستم به زیارتت ارباب انگار که قسمت نیست . چشمانم کربلایی شوند امسال هم دلم راهی کربلا میشود. درآن زمین که پناه تمام عالم بود. فقط برای من روسیاه جا کم بود؟؟؟

این دل تنگم عقده ها دارد

 

نشدم لایق دیدار بهم ریخته ام.

 

کآربر گرآمی :
اگه الآن که دآری مطآلبــ ایـن وبـلآگـ رو میخونی ووقتـ نمآز رسیده ،
برو و نمآزتـ رو بخون
چون این وبلآگـ درهنگامـ نمآزتعطیل استـ واستفآده ازمطالبش حرآمـ
یـآدمون بآشه ،نمآز بخوآنیمـ ، قبل ازآنـکه برمآ نمآز بخوآننــد


یه دونه صلوات واسه ظهور آقا بفرستین☺


 

در میان گلها عطر یادت را می بویم …

آسمانی تر از آنی که به نوشتن درآیی

 

​​​​​#شهیدابراهیم هادی 

فک میکردم فراموشت کردم داداش ابراهیمم امشب دلم لرزید :(

+دلتنگم برای روزایی که آدم دیگه ای بودم

 

​​​​​​*از این به بعد ان شإالله فعال میشم و وبمو مثل قبل میکنم 

البته قدیمیا اکثرا رفتن امیدوارم با بیانی های جدید زود آشنا بشم :)

 


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

آشپزی 20 بکس رپ امیر تکنولوژی طراحي دکوراسيون داروخانه آموزش تخصصی سونوگرافی روستای شواز خبرهای فوری پلدشت طراحی سایت چیست!! ... Amlak